جستاری درباره نگاه به کودک؛
رویای ما از مسیر آگاهی ما میگذرد
سکینه عرب نژاد- کودکان زلالترین آینهها هستند. آن تصویری که از ما دریافت میکنند، بی کم و کاست و بی عیب و نقص به ما برمیگردانند و چون ما پر از سیاهی و زشتی هستیم، آن وقت کودکان میشوند بیرحمانهترین قاضیها و بیپرواترین شکنجهگران. صادقانه از خودمان بپرسیم که در کجای زندگی فردی و اجتماعی ما کودکان نقش دارند؟
به صراحت میتوان گفت در هیچ کجا. کودکان فقط در گوشه و کنار زندگی ما حضور دارند (میلولند)؛ حضوری خنثی و گاه به نگاهی مزاحم و پردردسر. آنها فقط در خانه و مدرسه و مراکز خرید و پارکها و ... عرصه را بر ما تنگ و عیش ما را منغض میکنند، آنها برای ما وقتی نمیگذارند که به کارهای مهم برسیم. اگر آنها نبودند، ما شق القمر میکردیم. ولی خب یکی از قدرتهای ما بزرگترها این است که برای هر مسالهای به راحتی میتوانیم نسخه بپیچیم. راه حل این معضل هم این است که جان بکنیم و کار کنیم تا بتوانیم پولی به دست آوریم و کودکان را در آپارتمانهای تنگ و تاریک و زشتمان با وسایل بازی گرانقیمت و مخرب رها کنیم تا خودشان، خودشان را سرگرم کنند. آن قدر جلوی برنامههای تلویزیونی بنشینند تا از خستگی خواب بروند. آن قدر در بازیهای کامپیوتری با حریف خیالی بجنگند که قهرمان بییال و کوپال ذهن خودشان شوند. آن قدر در مکانهای شهری نازیبا و ناایمن که برایشان ساختهایم بچرخند که وقتی به خانه میرسند، فقط بخوابند تا ما زمانی داشته باشیم برای پرداختن به امور مهم خود!
این قطعه کوتاه به واقع شرح زندگی و نگاه ما به کودک است، به عنوان مادر، پدر، معلم، فروشنده، دکتر، راننده، نویسنده، هنرمند، رئیس، مدیر، نماینده، شهردار، استاندار، فرماندار و هر آن کس که در جایگاهی است که میتواند یا باید برای کودکان تصمیم بگیرد. کودک در واقع برای ما شری است که باید دفع شود و نه یک انسان صاحب اندیشه و خرد و قدرت تصمیم گیری و نه یک «رویاساز» و «رویاپرداز». در بهترین حالت کودک برای ما «چیزی» است برای رقابت بین خودمان، یعنی «بزرگسالان بی رویا»؛ دقیقا چیزی شبیه مدل گوشی همراهمان یا ماشینمان. به همین دلیل است که وقتی با این پرسش روبرو میشویم که؛ برای کودکان چه کردهایم؟ به ناگاه و به ناچار باید بگوییم هیچ. مطلقا هیچ. و دقیقا به همین دلیل است که وقتی شهری میشود «شهر دوستدار کودک» باید به این موضوع نگاه بنیادین داشته باشد، باید از نظرها بگذرد و برای این «مساله» کاری کند. عنوان «شهر دوستدار کودک» به واقع یادآوری اهمیت حضور کودکان است؛ دعوت به نگاهی نو به این قشر، مثل همه نامگذاریهای دیگر؛ روز زن، روز دانش آموز، هفته محیط زیست و ...
کمبودها و نقصانها را همه میدانیم. این که ظرفیتها، وضعیت و امکانات محیطی ما بر مبنای هیچ یک از حقوق، خواستهها و نیازهای کودکان نیست؛ نه امنیت کافی حتی امنیت حداقلی را برای کودکان فراهم نمیکند و برای شادی، امید، تحرک، نشاط، پویایی، خلاقیت، سلامت، فرهنگ و زیبایی آن ها طراحی نشده برای همه ما واضح و مبرهن است. وقت آن است که به دنبال راه حل عملی برای این معضلات باشیم. کودک اگر حقی بر گردن ما دارد، همان حق آگاهی بخشی است. به نظرم باید زاویه نگاه را به کمی قبلتر برگردانیم، به این که کودکان باید حتی قبل از آگاهی از حقوق شهروندی، نسبت به حقوق انسانی خود آگاه باشند. انسان وقتی به شهر و کشور و خاک خود عرق و علاقهای پیدا میکند که بر حق و حقوق و شان انسانیاش آگاه باشد. یادمان باشد که مسیر رویاهایمان از آگاهیمان می گذرد. وقتی آگاهی نباشد، یعنی کودک حق انتخابی ندارد. یعنی هر چه بزرگترها و رسانهها در اختیارش بگذارند، همانها میشود آخرین حد رویا، آرزو و آمالش. یعنی حق پرسش ندارد، اصلا پرسش را نمیداند. بنابراین وقتی آگاهی نباشد، رویایی هم وجود نخواهد داشت.
اگر آگاهی بخشی به کودکان را رسالت خود بدانیم، فرهنگ و هنر بهتر از هر چیز دیگری میتواند این رسالت را به سلامت به سر منزل مقصود برساند. فعالان اجتماعی و فعالان حوزه فرهنگ و هنر میتوانند با نگاهی مبتنی بر گفتمان فرهنگی و اجتماعی به رفع موانع بر سر راه حقوق کودکان کمک کنند. این رویکرد انسان گرایانه میتواند سنگ بنای تمام فعالیتهای مرتبط با حضور کودکان در اجتماع و رشد توامان فکری و جسمی کودکان باشد. رویکردی که به کودک این آگاهی را میدهد که میتواند آزادانه به بیان عقاید و نظریات خود بپردازد و بیچون و چرا حق تصمیمگیری و برنامهریزی دارد. این نگاه میتواند کودک را از انزوا در فضای خصوصی بیرون آورد و به یک زندگی جمعی تشویق کند.