علیرضا فدایی کرمانی - حامد حسینخانی از شاعران مطرح کشور است که علاوه برقریحهی شاعری تحصیلات و دانش ادبی در خوری دارد و با وجود جوانی بیش از دو دهه است که در عرصههای مختلف ادبی مانند شعر، ترانه، مقالات ادبی، پژوهش ادبی و تدریس به طور مستمر فعالیت داشته است. حسینخانی دارای مدرک دکترای زبان وادبیات فارسی است و قریب به پنج سال است که به عنوان عضو هیات علمی و استادیار دانشگاه باهنر کرمان مشغول تدریس به است.
او از شاعرانی است که شعر و ادبیات در خانوادهاش موروثی است و پدر مرحومش مصطفی حسینخانی متخلص به ابوحامد از شاعران بنام و خوش قریحه استان کرمان بوده است. حسینخانی از سال ۱۳۸۱ تاکنون هفت کتاب شعر را روانه بازار نشر نموده است که تقریبا اکثر این مجموعه شعرها مورد توجه مخاطبان و علاقمندان شعر کشور قرار گرفته است. آخرین محموعهی او با عنوان «واژه های وحشی» جایزه کشوری قلم زرین را از آن خود کرد، همچنین کتاب «چالاک چشم های توام» که در سال ۱۳۹۱ منتشر شد، عنوان کتاب سال استان کرمان را از آن خود کرد. حسینخانی در جشنوارههای شعر کشوری و استانی جوایز متعددی را کسب نموده و در کنار سرودن شعر در زمینهی پژوهش و نگارش مقالات ادبی نیز فعالیت دارد و مقالات فراونی را در مجلات معتبر ادبی به چاپ رسانده است. اما حامد حسینخانی در کنار سرودن شعر، نگارش مقالات ادبی، تدریس در دانشگاه، سالها است که با هنرمندان مطرح موسیقی کشور در عرصه سرودن تصفیف و ترانه مشغول به همکاری است و تاکنون ترانه و تصنیفهای مطرحی سروده است که در آثار موسیقی فاخری توسط خوانندگان مطرح کشور مانند: محمد معتمدی، علیرضا افتخاری، وحید تاج، مجید اخشابی، مجید حسینخانی و... خوانده و اجرا شدهاند. آنچه که در ذیل میخوانید گفتوگو با او با محوریت ترانه و تصنیف میباشد.
داستان علاقمندی و آشنایی شما به ترانه و تصنیف ازکجا آغاز شد؟
در پاسخ به این سوال باید بگویم از همان دوران کودکی و نوجوانی به واسطه علاقمندی و فعالیت پدر مرحومم در عرصهی شعر و ادبیات همواره با موسیقیهای فاخر و به خصوص سنتی دمخور بودم و چون پدرم اکثر آثار موسیقی اساتید مطرح را تهیه میکردند، من از همان کودکی توجهی ویژهای به معانی و ریتم اشعار یا بهتر بگوییم تصنیفها و ترانههای آثار موسیقی داشتم. این علاقهمندی و شوق به شنیدن ادامه داشت تا اینکه در دوران دانشجویی با آشنایی و تحقیق درمورد ترانهسرایان مطرح کشور تمرکز و توجه ویژهای به مقولهی ترانه و تصنیف پیدا کردم و از اواخر دههی هفتاد؛ سالهای ۷۸ و ۷۹ شروع به سرودن ترانه و تصنیف نمودم. شاید اولین ترانههایی که سرودم بر روی ملودیهای شهرام ابوعامری بود که همان سال به صورت کنسرت در دانشگاه باهنر با خوانندگی مجیدحسینخانی اجرا شدند. چندی بعد بر روی آثاری از فواد توحیدی ترانه سرودم. اما اولین ترانههای رسمی من که به صورت آلبوم روانهی بازار شد، مربوط به سال ۸۰ است که چند ترآنهام در آلبوم موسیقی پاپ «نفس من» به خوانندگی حمید پیروزنیا منتشر شد. همان دوران ترآنهای به نام سفر بر روی یکی از آثار پیروز ارجمند که کار به سفارش خود ایشان بود سرودم که در حقیقت اولین کارهای من در حیطهی سرودن ترانه و تصنیف به حساب میآیند.
تعریف شما از ترانه چیست؟ و تمایز آن با شعر در چه چیز می باشد؟
تعاریفی که از شعر مطرح است آنقدر سیال و منعطف است که نمیتوان تعریف واحدی ازآن را بیان کرد، همین امر در مورد ترانه نیز صادق است اما اگر برگردیم به ریشه ترانه و معنای لغوی آن باید گفت که در قلمرو تاریخ و فرهنگ ما در دوران طولانی ادبیات شفاهی، قبل از ادبیات مکتوب که چند هزاره به طول انجامیده است، شعرگونههای ما در زبان باستان و پهلوی و میانه حالتی آهنگین داشته و دارای ریتم بودند و عنصر آهنگ و تغنی در آن جلوهی خاصی داشته است و با سازهای در آن دوره خوانده و اجرا می شدند و سنت خنیاگری یا آواز خوانی با خواندن این شعرگونههای آهنگین همراه بوده است و از همان روزگاران به این شعرگونهها ترانه گفته میشد. ترانه در حقیقت از همان دیرباز شعری بوده آهنگین، پرشور و برانگیزاننده که همراه با موسیقی و نواختن سازی همراه بوده ، و خوانده و اجرا میشده است. این تعریف تاریخی ترانه در دوران ادبیات شفاهی است و تقریبا همین تعریف در دوران کنونی نیز در مورد ترانه مصداق دارد، یعنی شعری که به زبان محاوره مردم نزدیک است و عناصری دارد که موجب می شود با علایق و سلایق اقشار مختلف مردم ارتباط برقرار کند و عنصر موسیقی در آن برجسته است هم موسیقی درونی دارد و هم ظرفیتی برای همراهی با هیاتی موسیقیایی جهت تنظیم و اجرا.
با توجه به گونههای مختلف کلامی که امروزه در کنار موزیک ارایه میشود، مثلا «رپ» آیا هنوز تعاریف کلاسیک ترانه کاربرد دارد؟
به طورکلی هر کلامی که با موسیقی همراه باشد را میتوان با تسامح و به صورت عام، ترانه پنداشت. اما همانگونه که همهی پدیدههای هنری مکاتب و انواعی دارند و ادبیات هم بدین گونه است، ترانه نیز انواع دارد اما جوهرهی ترانه همان گونه که بیان شد کلامی است آهنگین که همراه با موسیقی بیان میشود، گاهی این کلام آهنگین و شعر گونه در بزم شاهان در دربار بوده، گاهی میان تودهی مردم و یا مانند امروز در قالبهای گوناگون موسیقیایی. مانند سنتی، پاپ، رپ و... در آلبومی موسیقی یا کنسرت، یا یک جشنواره موسیقی و...
البته اینکه این کلام در کدام قالب تاثیر گذارتر و ماندگارتراست، بحث دیگری است. اما تعریف ترانه همان است که بیان شد. مثلا در ترانههای موسیقی، رپ جنبههای اجتماعی و اعتراض و انتقاد و سنت شکنی، ستیزه جویی، صراحت بیشتر مورد توجه است و در ترانههای پاپ جنبههای عاطفی و احساسی و از این قبیل.
فارغ از گونه های مختلف ترانهسرایی آیا میتوان وجه اشتراک یا ذاتی برای ترانه قایل شد؟
جواب این سوال بحث پردامنه ای است و در کارگاهی که در ۲۰ جلسه در سال گذشته در حوزه هنری کرمان در خدمت دوستان بودیم این موضوع به طور مفصل بحث و واکاوی شد. اصولا شعر و ترانه، دو تبار خویشاوند هستند و در واقع شعر به لحاظ تاریخی، ادامهی ترانه می باشد چون که ترانه مربوط به عصر شفاهی است و شعر مربوط به دوران مکتوب و کتبی است. وقتی ان ترانه گونهها کم کم رسمیت پیدا کردند و نوشته شدند، تدریجا وارد عرصهی شعر شدیم و خنیاگران دورهی سامانی حلقه پیوند بین این دوگونهی ادبی می باشند که بزرگ ترین آنها رودکی است. پس منشا شعر، ترانه است و هر دو عناصر مشترک مانند: ریتم، موسیقی، خیال،عاطفه، زبان و... دارند. منتها این عناصر مشترک در شعر کارکردهای خاص خودش را دارد و در ترانه کارکردهای خاص دیگری دارد و بنابراین تفاوت شعر و ترانه در همین رویکرد آنها میباشد، اعم از کارکردهای زیباشناسانه و همچنین رویکرد خود شاعر و ترانهسرا و کارکردهای ارتباط با مخاطب. مثلا عنصر زبان هم در ترانه و هم در شعر وجود دارد اما در هر کدام کارکردهای خاص و ویژهی خود را دارد. اما میتوان عناصری خاص برای ترانه برشمرد که در شعر به خصوص شعر کلاسیک موضوعیت ندارد اما در نهایت هردو همتبارند.
میدانیم که ترانهسرایی در کرمان هم رونق دارد و از جمله خود شما که در این حوزه فعالاید؛ آیا میتوانید یک معرفی کلی از این فضا در کرمان داشته باشید؟
ما در کرمان باید دو بحث را در حوزهی ترانهسرایی از هم تفکیک کنیم. فضای کلی ترانهسرایی در کرمان بدین گونه است که نمیتوان به عنوان جریانی از آن نام برد، یعنی جلسات مستمر و فراوانی در خصوص ترانهسرایی و نقد و بررسی ترانه شکل نگرفته است. اما کرمان ترانهسرایان موفقی در دو دههی اخیر داشته است، البته در گذشته هم ترانهسرایان کرمانی مطرحی بودهاند. کرمان در زمینهی هنر و ادبیات سرزمین فردیتها است، یعنی استعدادهای شخصی و همتهای فردی است که در هنر و ادبیات موفق عمل کرده و درخشیده است و طی این سالها حرکتهای دارای جریان و مستمر در خصوص تولید اثر ادبی و هنری و همچنین در حوزه نقد نداشته ایم. متاسفانه اکثر نویسندگان، هنرمندان و شاعران مطرح کرمانی در سطح کشور از کرمان مهاجرت کردند و ساکن تهران شدهاند و با تلاش و همت خود اکنون افراد صاحب نام و مطرحی بوده و هستند. در عرصهی ترانه هم بودند افرادی که چنین سلوکی داشتهاند و ساکن تهراناند، به طور مثال: اهورا ایمان که از نسل قبلتر از بنده است، حامدعسکری و حسین غیاثی که ترانهسرایی مشهور است. در شهر کرمان هم بودند شاعرانی که در کنار سرودن شعر نیم نگاهی به ترانهسرایی داشتهاند و مثلا محسن کاشانی شاعری است که مجموعه ترانه منتشر کرده است و دوستان جوانتر مثل میلاد حسینی نسب و...که آثارشان توسط خوانندگان کرمانی اجرا شده است. من هم از اوایل دهه ۸۰ در کنار شعر، ترانه را به طور جدی دنبال کردهام و از همان ابتدا ترانههایم در آلبومهای رسمی موسیقی به صورت تک یا چند ترانه و همچنین تولیدات صدا و سیما در سطح استان و کشور منتشر شد. و در طی دو دهه فعالیتم در عرصهی ترانهسرایی نزدیک به پنجاه ترانه از آثارم به صورت موسیقی چه در قالب موسیقی سنتی و چه پاپ اجرا و ارائه شده است و با اکثر خوانندگان و آهنگسازان کرمانی کار کردهام و همچنین با تعدادی از آهنگسازان و خوانندگان مطرح کشور هم همکاریهای داشتهام. به طور مثال تصنیفهای آلبوم «سایه جان» با صدای محمد معتمدی و آهنگسازی استاد مرحوم محمدرضا لطفی یا در البوم «قلندروار» با صدای علیرضا افتخاری و آهنگسازی عماد توحیدی همچنین همکاری با استاد مجید درخشانی در البوم «ترنجستان» با خوانندگی مجید حسینخانی وآلبومهایی با اهنگسازی پیروز ارجمند و هومن مهدویان با صدای خوانندگانی مانند وحید تاج و مجید اخشابی و... همیشه در کنار شع، ترانه برای من دغدغه بوده و دربارهی ترانه فکر کردم، بحث کردم و گاهی هم نوشتهام. بنابراین باید گفت که کرمان ترانهسرایان موفق و فعالی دارد اما همانطور که گفتم متاسفانه فضایی جدی و مستمر و پویا که در حال پرورش ترانهسرا، تولید اثر و نقد باشد شکل نگرفته است.
بعضا انتقادی که عموما به شما و دیگر شاعران ترانهسرا وارد میشود این است که اغلب ترانهها ساختار، فرم و بیان شعری (و اکثرا هم غزل) را دارد، چه پاسخی به این انتقاد دارید؟
البته این انتقاد به نظرم کمتر بر ترانههای من وارد باشد اما در پاسخ به این سوال باید بگویم ما سه گروه ترانهسرا داریم، یک ترانهسرایانی که کار خود را با ترانهسرایی آغاز نمودهاند و ترانهسرا هستند و به حوزهی شعر ورود نکردهاند، دوم شاعرانی هستند که به دلیل علاقه به موسیقی یا ارتباطی که با هنرمندان موسیقی داشتهاند از روی علاقه به ترانهسرایی نیز پرداختهاند وگروه سوم ترانهسرایانی هستند که با ترانه شروع کردهاند اما از ترانه به سرودن شعر هم رسیدهاند که در بین هر سه گروه هم ترانهسرای موفق و هم ناموفق بوده است. در گروه اول افرادی بودند که با ترانه سرودن مطرح و شناخته شدهاند، مانند خانم نیلوفر لاری پور، یغما گلرویی، اهورا ایمان و دیگرانی که در این حوزه بودهاند در گروه دوم بودهاند، شاعران مطرحی که در کنار شعر همواره به سرودن ترانه هم پرداختهاند مانند محمدعلی بهمنی، زنده یاد قیصر امین پور، سهیل محمودی، ساعد باقری و...نقدی که شما مطرح کردید بر برخی از ترانهسرایان گروه دوم وارد است. چون هستند شاعرانی که درک دقیق و درستی از ترانه نداشتهاند و میپنداشتهاند که ترانه همان شعر است با این تفاوت که زبان را بشکنیم و به محاوره نزدیک کنیم که متاسفانه این شاعران نتوانستهاند، ترانههای موفقی بسرایند و علت این امر عدم شناخت همان کاردکرد و رویکردهای متفاوت شعر و ترانه است که به آن اشاره شد. شاعر میتواند در ترانه تشخص ترانگی داشته باشد و در شعر تشخص شعری. مثلا در بسیاری از ترانههای استاد بهمنی زبان و کارکردها با اشعار ایشان متفاوت است یا در آثار مرحوم منزوی هم بدین گونه است. در حوزهی آسیب شناسی من معتقدم اگر شاعری که به ترانهسرایی روی میآورد، دارای شناخت کاملی از رویکرد و کارکردهای شعر و ترانه و تفاوتها و ویژگیهای خاص هریک داشته باشند می توانند نسبت به ترانهسرایان صرف که تنها ترانه میسرایند موفقتر باشند زیرا که ورزیدگی و توانمندیهای لازم زبانی و خیال پردازی را دارا هستند و با اشراف و آگاهی که در خصوص تفاوت کارکردها دارند می توانند ترانههای استخوان دار و محکم و پر مخاطبی بسرایند. در گروه اول هم آفتی است که ترانهسرا فکر میکند ترانه صرفا نزدیک شدن به زبان محاوره است و با این نگاه آثارشان دچار سطحی گویی و تنزل زبان و ابتذال میشود.
با توجه به اینکه شما در دانشگاه نیز تدریس میکنید، میخواهم بپرسم چرا جای ترانه در سرفصلهای دانشکدههای ادبیات به عنوان یک ژانر مستقل خالی است؟
دقیقا به نکتهی درستی اشاره کردید.البته باید بگویم که در محیط دانشگاه نقل و نظر و بحث فراوان است و بیشتر ادبیات کلاسیک در دانشگاه تدریس میشود، اما اگر به حوزه ادبیات معاصر نیز در دانشگاه توجه شود، میتوان با بررسی جریآنها و گرایش و قالبهای ادبی در ادبیات معاصر به ترانه به عنوان گونه و ژانری ادبی نیز بیشتر پرداخت.
با توجه به کارگاهی که جنابعالی با محوریت ترانه در حوزهی هنری کرمان داشتید، استقبال جوانان و آینده این هنر را در کرمان چگونه ارزیابی میکنید؟
در پاسخ به سوالتان باید بگویم که خوشبختانه جوانان خوب و مستعدی در این کارگاهها حضور داشتند و به قولی کارشان هم خوب بود و با توجه به مباحث تخصصی که در کارگاه ارائه میشد، تاثیر این مباحث را در آثار آنها میشد دید که از ابتدا کارگاه تا پایان آن چه روند رو به رشدی داشتهاند. اما ترانه یا به صورت اثری همراه با موسیقی و با اجرای خواننده ارایه میشود که بعضا به صورت کتاب و مجموعه ترانه هم ارائه میگردد اما در مبحث ترانه این امر چندان جایگاهی ندارد، گرچه خواندن ترانه برای برخی مخاطبان به صورت مکتوب هم جذاب است. بنابراین چون که اجرای ترانه توسط خواننده به همراه آهنگسازی و ملودی برای آن نیاز به هزینه، سرمایه گذاری، حامی و ارتباط با اهالی موسیقی و سطح مطلوب ترانه دارد متاسفانه افق روشنی برای علاقمندان جوان به ترانهسرایی وجود ندارد مگر آنکه با همت و تلاش و پشتکار فردی خود و برقراری ارتباط این امکان برایشان فراهم شود.
و در آخر، یک سوال خصوصی: این روزها ببشتر شعر مینویسید یا ترانه؟ چون خیلی دیدهایم که این روزها شاعران ثابت شده، بیشتر به ترانهسرایی روی آوردهاند، اینطور نیست؟
باید بگویم شاید این امر دلایل مختلفی دارد مثلا شاعرانی هستند که ترانهسرایی را شیرینتر یافتهاند و ترانه با ذائقه و تمایلات و احساسات آنها بیشتر سازگار است. یا اینکه ترانهسرایی هم از جهت شهرت و هم درآمد برای برخی شاعران جذابیت بیشتری دارد. اما برای شخص من همواره شعر، جدیتر و اهمیت بیشتری نسبت به ترانه دارد و بیشتر فرصت و زمان من در حوزهی شعر سپری میشود اعم از سرودن، تحقیق، پژوهش وتدریس. اما ترانهسرایی را هم جدی انجام میدهم اما نه اندازه شعر یعنی ترانه هم برایم جدی است. من شاید در بین شاعران و ترانهسرایان کرمانی، بیشترین ارتباط را با اهالی موسیقی کرمان و کشور داشتهام و ترانههای مختلفی از آثارم در قالبهای موسیقی پاپ، سنتی و فاخر توسط خوانندگان مطرح کرمانی و کشور توسط آهنگسازی موسیقی دانان مطرح اجرا شده است. اما در پایان این گفتوگو لازم میدانم نکته ای را اشاره کنم. به طور کلی ما در سیر ترانهسرایی در ایران از دورهی قاجار و مشروطه (شیدا و عارف) تا به امروز، دو جریان اصلی در ترانه داشتهایم؛ یکی جریان ترانهسرایی سنتی و کلاسیک که در آن زبان ترانه به شعر نزدیکتر است و این گونه ترانهها برای موسیقی سنتی سروده میشود و بزرگان این عرصه بعد از عارف و شیدا، استادانی نظیر: بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، کریم فکور و... میباشند که آثار بسیار فاخری داشتهاند و در موسیقی سنتی ما و برنامههای معروفی مانند گلها در رادیو ارائه شدهاند. اما در جریان نوین ترانهسرایی که از اواخر دههی سی و اوایل دههی چهل آغاز میشود با آشنایی موسیقیدانان ایرانی با موسیقی غرب و ورود قالبهای جدید موسیقیایی، زبان ترانه تغییر کرد و به زبان محاوره نزدیکتر شد و دامنهی واژگان آن گسترش یافت و از منظر محتوا به مباحث اجتماعی و روشنفکری ورود کرد و ساختار آن عاشقانه و احساسیتر گردید و همین امر موجب شد که دارای تنوع بیشتری باشد. و پیشتازان این گونه ترانه نیز افرادی نظیر شهریار قنبری، جنتی عطایی، اردلان سرفراز و... هستند؛ همین روند ترانهسرایی نوین با وقفهای زمانی در بعد از انقلاب نیز ادامه یافت.