قدرت به خودی خود نه خوب است نه بد، و به چگونگی تعریف و استفاده از آن بستگی دارد.
در چند شمارهی قبل و در ادامهی تئوری انتخاب، به برخی از نیازهای اساسی و ذاتی انسانی اشاره کردیم و در این یادداشت به یکی دیگر از این نیازها میپردازیم.
• نیازبه قدرت
این نیاز یک نیاز ژنتیکی است و فقط در انسان دیده میشود. در حیوانات پرخاشگری برای حفظ بقاست نه برای کسب قدرت و اگر این نیاز وجود نداشت انسانها خیلی راحتتر با هم کنار میآمدند.
هر چند این نیاز پایهی ژنتیکی دارد ولی راههای ارضای آن انتخابی است و کنترلگری، که از قدرت نشات میگیرد، ژنتیکی نیست و انتخابی است.
در انسان نیاز به قدرت گاهی جایگزین نیاز به بقا میشود. قدرت میتواند بیشترین آسیب را به دوستی بزند.
قدرت به خودی خود نه خوب است نه بد، و به چگونگی تعریف و استفاده از آن بستگی دارد. نیاز به قدرت از بدو تولد در آدمی، شروع به رشد کرده و در بعضی افراد به نوعی روش و سبک زندگی تبدیل میشود.
بعضی افراد با انجام دادن کار خیر احساس قدرت میکنند و به دیگران سود میرسانند و کنار آمدن با دیگران برایشان قدرت بیشتری به ارمغان میآورد و برخی دیگر با سلطهگری و زورگویی و کنترلگری این نیاز خود را ارضا میکنند و عملاً به خودشان و دیگران لطمه میزنند.
ازدواج رابطهای است که ناخواسته در آن جنگ قدرت وجود دارد و اگر نیاز به قدرت نبود شاید هیچ ازدواجی نابود نمیشد.
همهی ما تمایل داریم با پول و موقعیت اجتماعی و شغلی و یا تحصیلی این نیاز خود را ارضا کنیم ولی مهمترین راه ارضای این نیاز این است که مورد احترام واقع شویم و حداقل کسانی را که دوست داریم به ما احترام بگذارند و ما را تایید کنند، این یکی از راههای ارضای این نیاز است و چگونگی رسیدن به این خواسته بستگی به رفتار انتخابی خود ما دارد.
چگونگی دریافت توجه و احترام دیگران بستگی به رفتار ما و خلاقیت ما دارد. باید از خودمان بپرسیم: برای اینکه دیگران به من احترام بگذارند من باید چگونه رفتارکنم؟
البته دریافت احترام به روش دوستانه و یا دریافت احترام از روی ترس دو مقولهی کاملاً متفاوت است که ما آن را انتخاب میکنیم.
نکته قابل تامل این است که، اگر ما در روابط خود این احترام را دریافت نکنیم، شروع به تلاش کردن میکنیم و اگر این تلاش موثر نباشد و در مورد آن گفتوگو و مذاکره نشود به رابطه، آسیب جدی وارد میشود.
موفقیت در هر رابطهای بهخصوص ازدواج مستلزم دوستی دو طرفه است. در روابط دوستانه بیشتر از ازدواج تساوی قدرت و فقدان منازعه قدرت وجود دارد. در ازدواج ایجاد حس مالکیت باعث کنترلگری و نمایش قدرت میشود و همین امر میتواند به رابطه آسیب وارد کند.
تساوی قدرت مستلزم گوش دادن و بذل توجه و همدلی است.
زوجهایی که نیاز به قدرت هر دو نفر، کم باشد تمایل بیشتری به مذاکره و حل اختلاف دارند. حتی اگر یکی از زوجین نیاز به قدرت بیشتر و دیگری نیاز به قدرت کمتری داشته باشد و محبت بیشتری را دریافت کند میتواند کنترل امور را به فردی که نیاز به قدرت بیشتری دارد واگذار کند و شاید مشکل زیادی به وجود نیاید.
ولی اگر هر دو نفر نیاز به قدرت بالا داشته باشند امکان مذاکره و ماندن در دایرهی حل اختلاف بسیار کمتر است؛ زیرا در مذاکره باید دو نفر توافق کنند بخشی از قدرت خود را واگذار کنند و از قدرت خود صرفنظر کنند.
اگر افراد بتوانند نیاز به قدرت خود را خارج از زندگی مشترک ارضا کنند و این نیاز را وارد چهار چوب خانواده نکنند میتوانند موفقتر باشند.