الاهه آذرنوش کارشناس ارشد معماری است، او نقاشی میکند، شعر میگوید، گاهی هم دیدهام که عکس میگیرد. این روزها اما دغدغه او شده معماری خاک، خشت، بلوک خاکی و هرآنچه به خاک برمیگردد. او اولین مطالعات معماری خاک خود را با انجام پایان نامه ارشد با عنوان طراحی مرکز روستا در روستای شفیع آباد کرمان با رویکرد معماری بومی انجام داد که در نهمین کنفرانس بین المللی 2107 USA Earth نیومکزیکو ، آمریکا پذیرفته شد. همچنین اولین تجربه خود در ساخت بنای خشتی را با شرکت در کارگاه ساختارهای زنده، و مشارکت در ساخت رصد خانه اصفهک در سال 1394 به دست آورد. به علاوه مقالهاش با عنوان «شناخت و بهرهوری دانش معماران بومی در بم» در سومین سمینار بین المللی Terra Education دانشگاه گرونوبل فرانسه پذیرفته شد.
او در پروژه زنان گوجینو هم نقش خودش را در همین رابطه ایفا کرد. نمیخواهم تمام ماجرا را لو بدهم، بقیه حرفها را در گپ و گفت صمیمی ما بخوانید:
اول از همه داستان آشناییات با این طرح را برای ما تعریف کن؟
من سال سوم به عنوان طراح گرافیست و معمار بومی به مجموعهی آنها پیوستم؛ قرار شد برایشان یک اتاق را در کاروانسرای گنجعلی خان کرمان طراحی کنم که بتوانند محصولاتشان را در آنجا به فروش بگذارند. خیلی سعی کردم تم معماری اتاقی که در کاروانسرا هست، بومی باشد. تصمیم گرفتم تمام تجهیزات آن از داشتههای خود روستا باشد بنابراین از پیش خرما و چوب درخت نخل و تیف و سیس و ... که مربوط به درخت نخل است، استفاده کردم. شش ماه طول کشید تا این اتاق آماده شد.
آیا در حال حاضر این اتاق در کاروانسرا کاربرد مورد نظرت را دارد؟
بله. دقیقا. بخصوص که ایام نوروز نزدیک است و با حضور مسافران نوروزی بازار و بالطبع کاروانسرا خیلی رونق میگیرد.
بعد از اتاق کاروانسرا، چه کردی؟
بعد از اتمام این کار، تصمیم بر این شد که به سراغ حمام قدیمی شفیع آباد برویم؛ لازم است این را هم بگویم که آقای دکتر طالبی معاون میراث فرهنگی قبلا این حمام را مرمت کرده بودند و به خود مردم روستا هدیه نموده بودند. و ما آن را با کمک بچهها تبدیل به فروشگاه صنایع دستی کردیم.
چطور این کار را انجام دادید؟
وقتی که من وارد آن روستا شدم سعی کردم که اول به عنوان یک معمار به فضای حمام نگاه کنم بعد به این نتیجه رسیدم که معمار بومی باید در کنار مردم باشد، برای همین یک سری جلساتی با خود بچهها برگزار کردیم که در این جلسات بارش افکار صورت گرفت؛ در مورد داشتههای گذشتهی روستا صحبت شد و سعی کردیم آنها را به نوعی بازآفرینی کنیم. بنابراین پلان را که تهیه کردم دیگر من طراح نبودم، آن را جلوی بچهها گذاشتم و گفتم خودتان طراحی کنید. میتوانم به طور کلی بگویم که پروژه حمام را به شکل کارگاه برگزار کردیم یعنی این کار یک کار پیمانکاری نبود بلکه کلا مشارکتی بود و به همین دلیل هم بود که اجرای آن هشت ماه طول کشید.
در طراحی داخل حمام هم سعی کردیم کلا از متریال بومی منطقه استفاده کنیم؛ یک سری قفسه درست کردیم که هیچ اتصال فلزی ندارند، بدون هیچ میخ و پیچی، کلا با ریسمان و چوبهای درخت نخل درست شدهاند، برای دکور هم از درخت نخل استفاده کردیم. بچهها یک آباژور و یک لوستر از متریال موجود در روستا و چیزهایی که دور و برشان بود هم، درست کردند. یکی از چیزهای جالبی که در آنجا ساختیم، دیوار سیر بود.
دیوار سیر؟
بله؛ دیواری گلی است که برای نگهداری سیر از آن استفاده میکردهاند؛ دیوار را گل میکردند و سیرها را در هنگام ساخت دیوار در گل فرو می کردند. ما برای درست کردن این دیوار یک روز کارگاه گذاشتیم؛ یکی از گیس سفیدها که هنوز این کار بلد بود را پیدا کردیم، او نشست و به بچهها یاد داد که چطور این دیوار را درست کنند.
خریداران صنایع دستی که در فروشگاه جدید گوجینو یعنی در حمام قدیمی فروخته می شود، چه کسانی هستند؟
خوشبختانه کویر لوت و کلوتها حسابی شناخته شده هستند و شفیع آباد نزدیک لوت است؛ بنابراین در زمانهای اوج سفر خیلی شلوغ میشود و مسافران زیادی که برای دیدن لوت یا کلوتها آمدهاند به شفیع آباد میآیند و از قلعهی آن بازدید میکنند. ضمن اینکه آنجا چند اقامتگاه بومگردی هم دارد و یک سری ازمسافرها برای اقامت به آنجا میآیند و به احتمال زیاد سری هم به حمام میزنند.
آیا برنامهی دیگری هم برای شفیع آباد و زنان گوجینو داری؟
شاید برنامهي بعدی ما مطالعه باشد، ممکن است بچهها بخواهند کتابی در مورد سازههای بومی مثل قنات چاپ کنند و میخواهند معماری بومی آنجا را مستند سازی کنند؛ خودشان برنامه دارند که با مقنیها، و معماران مسنتر مصاحبه کنند، چون اگر اینها از بین بروند از دانش آنها منبع دیگری نداریم. البته اینها همه پروژههای بلند مدت هستند.
تمام حرفهایی که زدی درست، این کار بسیار جذاب و انگیزه دهنده است، اما همهي اینها یک طرف و مسالهی مالی هم یک طرف، چنین کاری حتما احتیاج به اسپانسر دارد، اینطور نیست؟
بله؛ صد در صد. البته ما هم در این کار یک اسپانسر خصوصی داشتیم که مسلما آنها هم دغدغهها و انگیزهی فرهنگی داشته اند که دست به چنین کاری زدند، چرا که مثلا در یک روستا بالاتر از شفیع آباد یک شرکت خصوصی به نام آباد کردن منطقه، خانههای مردم روستا را از آنها خریده، و برای مردم روستا حکم ارباب دارد و مردم عوامل کارفرما را ارباب صدا میزنند، هر نوع درآمدی هم که داشته باشند از توریسم و .... بخشی از آن متعلق به این شرکت مثلا کارفرما است. این شرکت با مصالح غیربومی روستا را تجهیز کرده و این برخلاف تمام آن چیزی است که در روستاهای ایران بوده. در حالی با طرح گوجینو مردم توانمند شدهاند و خودشان برای خودشان تصمیم میگیرند، آن کار ضربهی محکمی به مردم زده و تازه خودشان فهمیدند که حتی خانههایشان مال خودشان نیست و خیلی از داشتههایشان را دارند از دست میدهند.
معماری سنتی به هر حال یک سری کاستیهایی داشته از جمله استحکام یا عدم آسایش در امور روزمره؛ آیا یک معمار مثل تو میتواند تاثیری بگذارد که در عین حال که از آن مصالح استفاده میشود کاستیهایش هم برطرف شود؟
در معماری خاک و خشت میشود تکنیکهای گذشته را داشت اما در قالب امروز. ناچار نیستی کپی کنی. میتوانی حتی یک سازه مدرن مثل میلگرد داشته باشی و خشت را هم داشتهباشی. در زلزله طبس یک عکس دیدم که یک اتاق کاملا خشتی خراب نشده بود ولی خانهی دیگری که ترکیب خشت و آجر بود، خراب شده بود؛ چون این دو با هم خوب ترکیب نمیشوند ولی اگر این تلفیق خوب و مهندسی باشد، جواب میدهد. مثلا به جای بلوک سیمانی میشود از بلوک خاکی استفاده کرد کما اینکه در کشورهای دیگر بلوک خاکی در روستاها دارد انجام میشود تا حداقل رنگ روستا حفظ شوداگرچه ممکن است به لحاظ نیروی انسانی سختتر باشد، این را هم باید در نظر بگیریم که مردم روستاها هم دیگر مثل قدیم نیستند و حتی بادمجانشان را از شهر میخرند.
دوست دارم حالا که این پروژه به جایی رسیده، حس خودت را راجع به آن بدانم؟
شاید معمارهای دیگر این حس من را درک نکنند آنها از ساختن یک بنا لذت میبرند و وقتی به آن نگاه میکنند خستگی از تنشان به در میرود اما من شفیع آباد تجربهی دیگری داشتم؛ تاثیری که روی زنان منطقه گذاشتم خیلی برایم ارزشمند و مهم است. حالا میفهمم که آنها ارزش خاک و خشت آن منطقه را دارند میفهمند و میتوانند آن را به فرزندانشان منتقل کنند. این برای من ارزشمندتر از طراحی یک بنای مدرن است چون معماریهای روستاها دارد از بین میرود.
مثلا یکی از بچهها تصمیم گرفته اقامتگاه درست کند و میخواهد آن را با سازهی خشتی بسازد. اینها خیلی لذت بخش است. و این را هم بگویم که اگر یک نفر این کار را بکند شاید نفر بعد هم دیگر مثلا با بلوک سیمانی کار نکند.
به خاطر ارتباطاتی که بین روستاها و شهرها ایجاد شده روستاها خیلی دارند از معماری شهرها تاثیر میگیرند دارند شبیه شهرها میشوند. متاسفانه آنها فکر میکنند هرچه در شهر میبینند باارزش است و هرچه خودشان دارند بیارزش و قدیمی.
حالا این اتفاق از جایی شروع شده و امیدوارم که ادامه پیدا کند و این مستلزم حمایت خود روستاییها است.
از نظر تو ظرفیت استان کرمان از نظر معماری خشتی چطور است؟
ببین، در روستاهای حاشیهی کویر تنها چیز دم دست خاک بوده و از خاک همان منطقه برای خشت زدن استفاده میشده، پس روستاهای این منطقه بیشترشان قابلیت استفاده از این معماری را دارند، اما فقط مشکلی که هست بحث زمین لرزه است معماری خشتی، سنتی بوده و اگر بخواهیم معماری سنتی را با تکنولوژی روز کار کنیم یا باید خاک کوبیده استفاده کنیم یا بلوک خاکی که هر دو را در کرمان میشود انجام داد اما در مقابل زلزله خیلی مقاومت ندارد در کشورهای اروپایی، کانادا و حتی آمریکا این کار دارد انجام میشود و حتی به عنوان یک تخصص به آن نگاه میشود. ولی در کرمان این اتفاق نیافتاده در یزد افتاده و این استان دارد به جریان معماری خاک در دنیا میپیوندد.
امیدوارم یک نمونه بنای خشتی ساخته شود و نه توجه شهر بلکه توجه خود روستاییها را به خود جلب کند. معماری خشتی و خاکی میتواند در مناطق محروم اجرا شود مثلا میتوان آن را جایگزین کپرها کرد، به خصوص که در سالهای اخیر دارند کارهایی میکنند که مقاومت کششی و فشاری خاک را بالا ببرند.
خوت تاثیر این پروژه را بر روی فضای روستا و به خصوص زنهای آنجا چطور ارزیابی میکنی؟
اول از همه این را بگویم که وقتی کار میکردیم بچهها خیلی خوشحال بودند، روزی که خاک میآوریدم، الک میکردیم و گل درست میکردیم و اتفاق جالبی که در حین کار افتاد این بود که من میدیدم که این کار در خونشان است خود معماری بومی یا ساخت و سازهایی که به خاک مربوط است، با آنها عجین شده.
و اما اگر این سوال را از خود آنها بپرسی، میگویند که قبل از تشکیل این گروه هیچ کاری در خانه نمیکردند و زندگیشان هدف نداشت اما الان تک تکشان هدفمند شدند و معتقدند چیزی از مردها کمتر ندارند، مثلا الان در این گروه کار انبارگردانی و حسابداری و ... را یاد گرفتند و کارهایشان را خودشان انجام میدهند؛ انگار زندگی آنها از روی یک خط صاف خارج شده است.
آنها حالا دیگر خودشان تسهیل گرند و خیلی فعال هستند مثلا در جلسات اتاق بازرگانی شرکت میکنند، در نمایشگاه برج میلاد، برای فروش محصولاتشان غرفه میگیرند. با گروههای تهرانی کار میکنند و با چندین فروشگاه سراسری صنایع دستی.
یکی از نتایج مهم کار آنها اینست که به نوعی واسطهها را حذف کردند و خودشان محصولات و داشتههایشان را میفروشند و این مساله روی اقتصاد منطقه تاثیر داشته است؛ مثلا با همین پولهای خودشان توانستند یک بالابر بخرند.
اما مهمترین تاثیر این کار روی زنها، این است که آنها ارزش داشتههایشان را فهمیدهاند و دارند آنها را احیا میکنند؛ مثلا حصیربافی را اول فقط پیرزنها بلد بودند اما حالا کم کم جوانها هم یاد گرفتهاند و دارند کار میکنند.
شاید یکی از زنان گوجینو بهتر از من بتواند در مورد تاثیر تشکیل این گروه و فعالیتهای آن بر زندگیشان بگوید.