جمعه 31 فروردین 1403
  • جامعه
  • شماره خبر: 96059
  • 1 مرداد 1396
  • 12:41
  • امتیاز:5/4
  • امتیاز شما
فقه صادق علیه ظلم ظالم

به مناسبت 25 شوال، سال‌روز شهادت امام جعفر صادق(علیه‌السلام)

فقه صادق علیه ظلم ظالم

تبلیغ و بیان احکام دین به شیوه‌ی فقه شیعی نیز یک خط روشن در زندگی امام صادق است؛ به شکلی متمایزتر و صریح‌تر و صحیح‌تر از آن‌چه در زندگی دیگر امامان می‌توان دید؛ تا آن‌جا که فقه شیعه «فقه جعفری» نام گرفته است و تا آن‌جا که همه‌ی کسانی که فعالیت سیاسی امام را نادیده گرفته‌اند، بر این سخن هم داستان‌اند که امام صادق وسیع‌ترین – یا یکی از وسیع‌ترین – حوزه‌های علمی و فقهی زمان خود را دارا بوده است. در این میان چیزی که از نظر بیش‌ترین کاوشگران زندگی امام پوشیده مانده است، مفهوم سیاسی و متعرضانه‌ی این عمل است.
مقدمتا باید دانست که دستگاه خلافت در اسلام، از این جهت با همه‌ی دستگاه‌های دیگر حکومت متفاوت است که این فقط یک تشکیلات سیاسی نیست؛ بلکه یک رهبری سیاسی مذهبی است. نام و لقب «خلیفه»برای حاکم اسلامی، نشان‌دهنده‌ی همین حقیقت است که وی بیش از یک رهبر سیاسی است؛ جانشین پیامبر است و پیامبر، آورنده‌ی یک دین و آموزنده‌ی اخلاق و البته در عین حال حاکم و رهبر سیاسی است. پس خلیفه در اسلام، به جز سیاست، متکفل امور دینی مردم و پیشوای مذهبی ‌آنان نیز هست.
این حقیقت مسلم موجب شد که پس از نخستین سلسله‌ی خلفای اسلامی، زمامداران بعدی که از آگاهی‌های دینی، بسیار کم‌نصیب و گاه به کلی بی‌نصیب بودند، در صدد برآیند که این کمبود را به وسیله‌ی رجال دینی وابسته به خود تامین کنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت خود، این دستگاه را بازهم ترکیبی از دین و سیاست سازند.
فایده‌ی دیگری که وجود عناصر شریعت‌مآب در دستگاه حکومت داشت، آن بود که اینان طبق میل و فرمان زمام‌دار ستم‌پیشه و مستبد، به سهولت می‌توانستند احکام دین را به اقتضای مصالح، تغییر و تبدیل داده و در پوششی از استنباط و اجتهاد- که برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نیست- حکم خدا را به خاطر خدایگان دگرگون سازند.
کتاب نویسان و مورخان قرن‌های پیشین، نمونه‌های وحشت انگیزی از جعل حدیث و تفسیر به رای را که غالبا دست قدرت‌های سیاسی در آن نمایان است، ذکر کرده‌اند، این کار که در روزگارهای نخستین- تا اواخر قرن اول هجری- بیش‌تر شکل روایت و حدیث داشت، کم‌کم شکل فتوا نیز یافته‌ بود؛ و لذا در اواخر دوران بنی امیه و اوایل بنی‌عباس فقهای بسیاری بودند که با استفاده از شیوه‌های بدعت‌آمیز هم‌چون قیاس و استحسان، احکام اسلامی را طبق نظر خود- که در واقع غالبا نظر قدرت‌مندان حاکم بود- صادر می‌کردند. عینا همین عمل درباره‌ی تفسیر قرآن نیز انجام می‌گرفت. تفسیر قرآن طبق رای و نظر مفسر، از جمله کارهایی بود که می‌توانست به آسانی، حکم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد و آن‌ها را به آن‌چه مفسر خواسته است- که او نیز اکثرا همان می‌خواست که حاکم خواسته بود – معتقد کند.
بدین‌گونه بود که از قدیم‌ترین ادوار اسلامی، فقه و حدیث و تفسیر، به دو جریان کلی تقسیم شد: یکی جریان وابسته به دستگاه حکومت‌های غاصب، که در موارد بسیاری، حقیقت‌ها را فدای مصلحت‌های آن دستگاه‌ها ساخته و در برابر بهای ناچیزی، حکم خدا را تحریف می‌کردند و دیگری جریان اصیل و امین که هیچ مصلحتی را بر مصلحت تبیین احکام درست الهی مقدم نمی‌ساخت و قهرا در هر قدم، رویاروی دستگاه حکومت و فقاهت مزدورش قرار می‌گرفت و از آن روز در غالب اوقات، شکل قاچاق و غیررسمی داشت.
با این آگاهی، به وضوح می‌توان دانست که فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق، فقط یک اختلاف عقیده‌ی دینی ساده نبود؛ بلکه در عین حال دو مضمون متعرضانه را نیز با خود حمل می‌کرد. نخست و مهم‌تر: اثبات بی‌نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از اداره‌ی امور فکری مردم – یعنی در واقع، عدم صلاحیتش برای تصدی مقام خلافت و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی، که ناشی از مصلحت‌اندیشی فقیهان در بیان احکام فقهی و ملاحضه‌کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرت‌های حاکم است. امام صادق با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه‌ای غیر از شیوه‌ی عالمان وابسته به حکومت، عملا به معارضه‌ی با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدین‌وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را، که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار می‌آمد، تخطئه می‌کرد و دستگاه حکومت را از بعد مذهبی‌اش تهی‌دست می‌ساخت.
تهدیدها و فشارها و سخت‌گیری‌های نامحدود منصور نسبت به فعالیت‌های آموزشی و فقهی امام که در بسی روایات تاریخی از آن یاد شده، از جمله ناشی از همین توجه و احساس بوده است؛ و نیز تاکید و اصرار فراوان وی برگردآوردن فقهای معروف حجاز و عراق در مقر حکومت خود که باز مضمون چندین روایت تاریخی است – از احساس همین نیاز نشات می‌گرفته است.
در مذاکرات و آموزش‌های امام به یاران و نزدیکانش، بهره‌گیری از عامل «بی‌نصیبی خلفا از دانش» به عنوان دلیلی بر این‌که از نظر اسلام، آنان را حق حکومت کردن نیست، به وضوح مشاهده می‌شود؛ یعنی این‌که امام همان مضمون متعرضانه‌ای را که درس فقه و قرآن او دارا بوده، صریحا نیز در میان می‌گذارده است.
در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است:«نحن قوم فرض‌الله طاعتنا و انتم تاتمون بمن لایعذر الناس بجهالته» ماییم کسانی که خدا فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است؛ در حالی که شما از کسانی تبعیت می‌کنید که مردم به خاطر جهالت آنان در نزد خدا معذور نیستند.
یعنی مردم که بر اثر جهالت رهبران و زمام‌داران نااهل، دچار انحراف گشته و به راهی جز راه خدا رفته‌اند، نمی‌توانند در پیشگاه خدا به این عذر متوسل شوند که: ما به تشخیص خود راه خطا را نپیمودیم؛ این پیشوایان و رهبران ما بودند که از روی جهالت، ما را به این راه کشاندند. زیرا اطاعت از چنان رهبرانی، خود، کاری خلاف بوده است؛ پس نمی‌تواند کارهای خلاف بعدی را توجیه کند.
این مفهوم که رهبری سیاسی در جامعه انقلابی اسلام، همان رهبری انقلابی است و لزوما با رهبری فکری و ایدئولوژیک همراه است، در آموزش‌های امامان قبل و بعد از امام صادق نیز آشکارا وجود داشته است. در روایتی امام علی‌بن موسی از قول جد بزرگوارش امام محمدباقر، «سلاح» را در سلسله‌ی امامت به «تابوت» در میان اقوام گذشته‌ی بنی‌اسرائیل همانند می‌کند:«سلاح در میان ما هم‌چون تابوت است در میان بنی‌اسرائیل، که نزد هر کس بود، نبوت- و در روایتی حکومت – از آن او بود. در میان ما نیز سلاح نزد هر کس باشد، رهبری و زعامت متعلق به اوست» توجه شود به شکل نمادین و مفهوم بسیار عمیق این تعبیر- راوی آن‌گاه می‌پرسد «فیکون السلاح مزائلا للعلم» یعنی آیا ممکن است سلاح نزد کسی باشد که دانش ایدئولوژیک دین در او نیست؟ و امام در پاسخ می‌گوید: نه یعنی زمام‌داری جامعه و رهبری انقلابی امت مسلمان در اختیار کسی است که سلاح و دانش را با هم دارا باشد.
پس امام از سویی شرط امامت را دانش دین و فهم درست قرآن می‌داند و از سویی دیگر با گستردن بساط علمی و گرد‌آوردن خیل کثیری از مشتاقان دانشِ دین در پیرامون خود و تعلیم دین به شیوه‌ای مخصوص، که مخالف با روال معمولی فقه و حدیث و تفسیر و به طور کلی مغایر با دین شناسی رایج علما و محدثان و مفسران وابسته به دستگاه خلافت است، عملا دین‌شناسی خود و دین‌ناشناسی دستگاه خلافت را با تمام علمای وابسته و نام و نشان‌دارش اثبات می‌کند و از این رهگذر با تعرض مستمر و عمیق و آرام، به مبارزه‌ی خود بُعدی تازه می‌بخشد.

برگرفته از: کتاب «انسان 250ساله»؛ بیانات رهبر معظم انقلاب درباره‌ی زندگی ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام

16.3906