در نوجوانی پر از انگیزه، شور و آرزو هستیم و مهمترین دغدغهمان این است که در آینده چه میشود و چهکاره میشویم.
وقتی وارد دورهی جوانی میشویم، باز هم شور، انگیزه و انرژی زیادی داریم؛ اما مسئولیتهایی هم خواهناخواه بر عهده میگیریم یا به عهدهمان گذاشته میشود. وقتی کمکم گذر عمر را حس میکنیم که میبینیم دورهی جوانی را پشت سر گذاشتهایم و یکسوم عمری که آنرا خیلی طولانی میپنداشتیم، از دست دادهایم. شاید این احساسات در سی سالگی و شاید در چهل سالگی به سراغمان بیاید؛ اینها علایم شروع میانسالی ماست. شاید میانسالی برای برخیها همراه با حسرت از دست دادن فرصتها و ترس از آینده باشد؛ اما اگر خوشبینانه نگاه کنیم، میانسالی دورهای است که هنوز میتوانیم به اندازهی جوانان احساس شادابی و به اندازهی پیرها احساس باتجربگی و پختگی داشته باشیم که همهی اینها میتواند شادی و موفقیت بیشتر را برای ما ایجاد کند.
با «هادی انجمشعاع» کارشناس ارشد روانشناسی در مورد بحران نیمهی عمر، افسردگی میانسالی، تفاوت تجربیات زنان و مردان از این دوره، راهکارهای داشتن میانسالیِ موفق، آرام و شاد گفتوگو کردیم.
• در روانشناسی، دورهی میانسالی به چه دورهای از زندگی انسان گفته میشود و آیا شروع این دورهی سنی در زنان و مردان متفاوت است؟
دورهی میانسالی بین جوانی و پیری قرار دارد و سن 38-40 تا 60-65 را شامل میشود. شروع آن در مردان و زنان تفاوتی ندارد.
• در مواجهه با احساس تنهایی و ناکامی که ممکن است در شروع و در خلال این دوره تجربه کنیم، چه واکنشی داشته باشیم؟
احساس ناکامی و ناامیدی بیشتر در دوران پیری برای افراد رخ میدهد. بحران میانسالی هم ممکن است ایجاد شود، اما ناشی از ناامیدی نیست؛ بلکه به این دلیل است که فرد به مرحلهای رسیده که خودش و جامعه توقع بیشتری از او دارند. ما به دورهی میانسالی دورهی خودشکوفایی و تولید در مقابل رکود میگوییم. در این دوره فرد از خود میپرسد آیا من توانستهام یا میتوانم کاری انجام دهم که بدیع و مفید باشد؛ در اینجا تولید به معنی نوآوری و انجام یک کار ارزشمند و متفاوت است. در مقابل مولد بودن، احساس رکود قرار دارد. در این دوره فرد تلاش میکند اگر به این نقطه نرسیده است، به آن برسد. دورهی میانسالی دورهای است که فرد تغییرات مهمی را در ساختار وجودیاش تجربه میکند؛ دیگر انگیزه و شور فراوان جوانی را ندارد و از طرفی از نظر بدنی و مغزی رو به تحلیل میرود و دیگر بنیه و انرژی جوانی را ندارد. این احساس ضعف، آغاز تجربهی احساس پیری و پا به سن گذاشتن برای فرد است. ازسوی دیگر، مسئولیتهایی که بر عهدهی فرد است، در دورهی میانسالی بیشتر میشود. فشار مسئولیتها در کنار کاهش توانمندی و شور جوانی، فرد را دچار افسردگی میکند. چیزی که میتواند این احساس را در فرد کاهش داده یا از آن پیشگیری کند، این است که فرد در دورهی جوانی از انرژی و استعدادهای خود بهخوبی و به اندازهی کافی استفاده کرده باشد. یکی از کارهایی که در بسیاری از کشورها و در کشور خودمان برای کاهش مشکلات دورهی میانسالی -که معمولا بازنشستگی در این دوره رخ میدهد- انجام میشود، اختصاص حقوق و بیمههای خاص ازجمله حقوق بازنشستگی، بیمهی مخصوص بیماریها و بیمهی عمر ازسوی دولت یا شرکت محل کار افراد به آنهاست. این موارد باعث میشود فرد احساس کند تلاشها و ذخیرههای دورهی جوانیاش در این دوره به کارش میآید. ضمن این که با بالا رفتن سن، میزان توجه افراد و بازده آنها بهخصوص از نظر مالی بیشتر میشود. افرادی که شاغل نیستند هم میتوانند خودشان خود را بیمه کنند و زنان خانهدار از بیمهی مخصوص زنان خانهدار استفاده کنند تا برای دوران میانسالی و بازنشستگی خود احساس تامین و امنیت مالی داشته باشند. این کار نگرانیهای افراد را از آینده و دوران میانسالی و بازنشستگی کم میکند.
• افسردگی میانسالی بر اثر چه عوامل و افکاری ممکن است بروز کند و برای درمان و پیشگیری از آن چه کنیم؟
مهمترین عاملی که در ابتلا به افسردگی در این دوره نقش دارد، ضعف بدنی و کاهش هورمونهایی در بدن است که کاهش ترشح آنها موجب ایجاد افسردگی در فرد میشود. علاوه بر این، وقتی انسان به میانسالی میرسد، حوادث متعددی را تا آن زمان تجربه کرده که بخشی از آنها حوادث ناگوار هستند؛ ضربهها، بیماریها، مشکلات کاری، ورشکستگی، از دست دادنها و فوت عزیزان مسایلی هستند که حتما همهی ما تا دورهی میانسالی، بخشی از آنها را تجربه کرده یا تجربه میکنیم و این اتفاقها انسان را تحت فشار قرار میدهد. در دورهی میانسالی میزان تجربیات ناگوار نسبت به دورهی جوانی بیشتر است و ازسوی دیگر سطح تحمل فرد هنوز به اندازهی دوران پیری نشده و وقوع رویدادهای ناخوشایند برایش عادی نشده است و این دو نکته موجب افزایش فشار این حوادث بر فرد میشود. برای حل این مساله باید کارهایی انجام شود که میزان ترشح هورمونهای ضدافسردگی را در بدن زیاد کند؛ ازجمله تغذیه و ورزش مناسب و اگر مشکل افسردگی در فرد جدی شود، باید به پزشک مراجعه کرده و از داروهایی استفاده کند که حجم این هورمونها را در بدن افزایش دهد. نکتهی جالب این است که اگر افت ساختار هورمونی در دورهی میانسالی از راههای مختلف و حتی با مصرف دارو کنترل شود، احتمال ابتلا به بیماریهایی مثل فشار خون و قند خون در دورهی میانسالی و پیری در فرد کاهش پیدا میکند؛ بنابراین ارزش دارد که یک قرص ضدافسردگی در این دوره مصرف شود که علاوه بر درمان افسردگی دورهی میانسالی، بهبود روحیهی فرد و دادن احساس توانمندی به وی، از ابتلا به بیماریهای مزمنی مثل فشار خون و قند خون در آینده پیشگیری کند. کنترل افسردگی و درمان آن در داشتن میانسالی آرام و سالم بسیار موثر است. اگر افسردگی میانسالی درمان نشود، روند عادی زندگی فرد را متوقف کرده و مشکلات جدیتری را برای وی ایجاد میکند.
• تفاوت زنان و مردان در تجربهی دورهی میانسالی در چه زمینههایی است؟
تنها فرق اساسی بین زنان و مردان، تجربهی یائسگی در زنان است. یائسگی در زنان میتواند اثرات متفاوتی داشته باشد؛ برخی احساس افسردگی میکنند و برخی از این دوره راضی هستند و به استقبال دورهی جدید زندگی خود میروند. البته تغییرات هورمونی ناشی از یائسگی در همهی زنان رخ میدهد، اما همه دچار افسردگی نمیشوند.
اینکه برخی تصور میکنند از دست دادن زیبایی برای خانمها در روند بالا رفتن سن خیلی مهم و حساس است، بیش از اینکه جنبهی روانی داشته باشد، ناشی از تبلیغات شرکتهای تولیدکنندهی محصولات آرایشی پوست و مو است. اگر خانمها این دوره و تغییرات آنرا بهعنوان بخشی از زندگی خود بپذیرند، حتی از تغییرات فیزیکی که در خود میبینند، بهعنوان نشانههایی از پختگیشان لذت خواهند برد. نکتهی دیگر این است که خانمها بهخاطر ساختار احساسی و روانیشان، قدرت تحمل فشارهای روانی که گفتیم در این دوره میزان آن بیش از دورههای قبل زندگی فرد است را بیش از مردان دارند. ضمن اینکه میزان مسئولیتهای سنگینی که به خانمها داده میشود نسبت به آقایان کمتر است. احتمال شکستن زیر بار این فشارها برای مردان بیش از زنان است. یک دلیل این مساله این است که زنها وقتی با مشکلات روحی مواجه میشوند، احتمال اینکه به روانشناس و روانپزشک مراجعه کنند، بیش از مردان است و زنها وقتی دچار مشکل و ناراحتی میشوند، راحتتر از مردان احساسات خود را بیان میکنند که این کار بار فشار را کم کرده و کمک میکند خانمها کمتر دچار افسردگی مزمن بهخصوص افسردگی مزمن دوران میانسالی شوند. اما مردان بهخاطر باورهای غلطی که رایج است مانند اینکه مرد گریه نمیکند و باید قوی باشد، مشکلات و غصههایشان را در خود میریزند. متاسفانه مسالهی پرهیز از مراجعه به روانپزشک در مورد قشر تحصیلکرده هم مشاهده میشود و در مورد آنها مرد و زن ندارد. وقتی به این افراد پیشنهاد مراجعه به مشاور و روانشناس داده میشود، بیان میکنند که مشاوره برای تحصیلنکردههاست و من خودم میتوانم مشکلم را حل کنم. این باور غلط موجب افزایش فشار میانسالی در این افراد میشود. به همین دلیل مراجعان زیادی داریم که در سن بالا با وجود داشتن تحصیلات عالی و مشاغل مهم و مطرح، دچار مشکلات عصبی شدید شدهاند و برای درمانشان باید از دوز بالای داروهای ضدافسردگی شروع کنیم تا فقط بتوانند بخوابند؛ در حالیکه میتوانستند با دریافت مشاوره و مصرف داروهای خفیفتر در سالهای قبل از تشدید مشکل خود جلوگیری کنند.
• در دورهی قبل از میانسالی و بهخصوص از سی سالگی به بعد چه کارهایی باید انجام دهیم تا میانسالیِ موفقتر، شادتر و آرامتری را تجربه کنیم؟
در این سن مهمترین نکته این است که تلاش و تعهدمان را بر خودشکوفایی بگذاریم؛ مسایل جانبی مثل تحلیل رفتن شور و زیبایی جوانی را رها کرده و به این فکر کنیم که من به این دنیا آمدهام که چهکار کنم؟ باید طوری زندگی کنیم که آمدن و رفتنمان با هم تفاوتی داشته باشد و اثری ماندگار از خود بهجا بگذاریم؛ این همان خودشکوفایی است. پیشنهاد من این است که همهی افراد جامعه نه بهخاطر فشار روانی، افسردگی و اضطرابشان، بلکه بهخاطر خودشکوفاییشان به روانشناس و مشاور مراجعه کنند و برای استعدادیابی خود از مشاور کمک بگیرند. اگر خودشناسی و خودشکوفایی در زمان درست خود انجام نشود، حتی اگر میانسالی خوبی هم تجربه کنیم، عوارض آن در پیری مشخص میشود و دچار احساس ناامیدی میشویم. ما باید قبل از شروع دورهی میانسالی، خود را استعدادیابی کنیم و بدون مقایسهی خود با دیگران برای شناخت توانمندیها و شکوفا کردن استعدادهای خود تلاش کنیم. اینرا بدانیم که عمر ما شامل چند دههی زودتمامشونده است و تصور نکنیم که فرصت زیادی در اختیار داریم. ما هرچه برای حفظ زیبایی خود تلاش کنیم و از پیر شدن فرار کنیم، در نهایت باز هم باید این دوره و عوارض آنرا تجربه کنیم؛ پس بهتر است در این دوره بدون نگرانیهای بیهوده، بر خودشکوفایی و استعدادیابی خود متمرکز شویم. اگر در سن سی سالگی هنوز نمیدانیم برای چه کاری ساخته شدهایم، حتما برای استعدادیابی به روانشناس مراجعه کنیم.
• آیا سی سالگی و حتی چهل سالگی برای شروع یک شغل و کار جدید و تصمیمگیریهای مهم دیر نیست؟
اینطور نیست. اگر فردی بعد از سی سالگی متوجه شود مسیری که میرود، اشتباه است، باید حتما متوقف شده و تغییر مسیر دهد. از قدیم هم گفتهاند که جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است. راه درست و مسیر خودشکوفایی ما با استعدادیابی محقق میشود. توانایی خدادادی در وجود هر انسانی هست و ما باید آنرا کشف کنیم. همیشه هم قرار نیست تمام مسیری که رفتهایم را برگردیم، گاهی میتوان میانبر زد و دوباره به راه اصلی قدم گذاشت. اما اگر لازم باشد و به این نتیجه برسیم که راهی که رفتهایم راه ما نبوده است، باید سریع تغییر مسیر بدهیم و این اتفاق هرچه زودتر بیفتد، بهتر است. انسانهای بزرگی داشتهایم که در سن چهل سالگی مسیر خود را کاملا تغییر دادهاند و چند سال بعد تبدیل به یکی از بزرگترین افراد در رشتهی خود شدهاند و بعد از مرگ هم نامشان باقی مانده است. یکی از اتفاقات مهم در دورهی میانسالی همین متحول شدن است. اگر احساس میکنیم مسیری که میرویم ما را راضی نمیکند، باید راه خود را تغییر دهیم، اما اگر در سن سی یا چهل سالگی مسیر خود را تغییر دهیم دیگر نباید اشتباه کنیم و باید با دقت و حساسیت بیشتری مسیر خود را انتخاب کنیم؛ بنابراین استفاده از نظر روانشناس و مشاور در این خصوص میتواند به ما کمک کند و راهگشا باشد.
• اینکه گفته میشود با بالا رفتن سن، توانایی و جرات تغییر در انسان کمتر میشود، از نظر علمی صحت دارد؟
این مساله بهخاطر احساس ضعف و تغییرات هورمونی است که در سن میانسالی در افراد رخ میدهد و باید خود را با ورزش و تغذیهی مناسب و حتی مصرف دارو تقویت کرده و به تلاش خود برای ارتقای زندگی و پیشرفت ادامه دهیم. افرادی هستند که سالها گرفتار بیماریهای صعبالعلاجی بودهاند؛ اما بعد از تلاش برای بهبود و درمان بیماری خود توانستهاند به پیشرفتهای بزرگی برسند. نمونهی آن یک قایقران آرژانتینی است که پس از پشت سر گذاشتن بیماری سخت سرطان، در مسابقهی المپیک امسال موفق به کسب مدال طلا شد که کار بسیار بزرگی است. پس ما در هر سنی میتوانیم مسیر زندگی خود را تغییر دهیم و بر مشکلات خود غلبه کنیم.
• کسانی که وارد میانسالی شدهاند، چه تغییراتی در شیوهی رفتار و زندگی و طرز نگرش خود ایجاد کنند تا ضمن تجربهی میانسالیِ شادتر و موفقتر، سالمندی باکیفیتتری داشته باشند؟ درواقع چگونه نیمهی عمر خود را تبدیل به دورهی شکوفایی خود کنیم؟
یکی از نکات مهم این است که ارتباطات اجتماعی و ارتباط با خودمان را یاد بگیریم که در همهی مراحل زندگی به کارمان میآید.
مولد بودن و اینکه احساس کنیم فرد مفیدی هستیم نیز بسیار مهم است. در هر شغلی که هستیم باید سعی کنیم نوآوری داشته باشیم. از سن 23 سالگی سلولهای مغز انسان کم میشود؛ بنابراین مهم است که مغز مرتب فعال باشد؛ تفکر و مطالعه کردن، ذهن را فعال میکند. پرداختن به کارهای خلاقانه و جدید، یادگیری موسیقی و زبان دوم برای میانسالان بسیار مفید است و عملکرد مغزشان را تقویت میکند. مطالعهی کتاب برای ارتقای فعالیتهای کاری با هدف ایجاد خلاقیت و نوآوری هم یکی از راههاست. برخی افراد میانسالان میگویند دیگر از ما گذشته و نوبت فرزندانمان است؛ در حالیکه این تفکر کاملا غلط است؛ یک زمانی همین بچهها دنبال زندگی خود رفته و ما را ناامید میکنند. در هر حالتی تمرکز و اولویتمان باید بر خودمان باشد و بعد به دیگران بپردازیم تا زندگی سالمتر و شادتری را تجربه کنیم.
فهیمه رضا قلی