برای دستهای مطمئن کرمان؛
خاطرهبازی با سنگربان دروازه کرمان
سعید قرایی - فرق نمیکند تولد شناسنامهای باشد یا واقعی...وقتی اسم تولد میآید ناخودآگاه دل هرکسی خاطرهبازی میخواهد... مثل خاطرهبازی با دستهای عباس محمدی دم دروازه کرمان.
وقتی سنگر مطمئن باشد، قلب ارتش آرامش دارد و وقتی سنگربان آماده باشد، خیال فرمانده از فتح نشدن دروازه شهرش توسط دشمن آسودهست. اینها فقط تاکتیک نظامی برای زدن پرچم پیروزی روی نقطه هدف نیست اینها جزئی از نقشه راه موفقیت یک تیم فوتبال است که برای رسیدن به قهرمانیاش محال است از راهی غیر از یک سنگر محکم که با دستهای مطمئن محافظت میشود، عبور کند. مطمئن مثل دستهای پسرک بلند قامت کرمانی که در دهه هفتاد وقتی تعداد کرمانیهای فوتبالیست سطح اول ایران به تعداد انگشتان یک دست هم نبود به تیمهای بالاترین سطح فوتبال ایران رفت و در لیگ برتر قبل از آمدن هر تیمی از کرمان، پرچمداری فوتبال این استان را با دستهایش به عهده داشت. صحبت از عباس محمدی است وقتی که حصارهای دور زمین چمن خواجو کرمان آنقدر بلند نشده بود تا او به همراه بچه محلههایش در سالهای ابتدایی بعد از جنگ که فوتبال رفته رفته بیشتر به خانههای ما سرک می کشید، دزدکی خود را به چمن مندرس این زمین برسانند و رویای حجازی و عابدزادهشدن را کنار تیرکهای این دروازه مرور کند.
محمدی نخستین بار لباس رسمی دروازهبانی که با بقیه اعضای تیم متفاوت باشد را در مسابقات دانشآموزی در شیراز به تن کرد، اما در تیم دانشآموزی کرمان فقط تفاوت در لباس او نبود که شیرجههای وحشتناک یک بچه 14 ساله که خیلی فراتر از سن خودش دروازه را محافظت می کرد، عمده تفاوت او با همه بود. همین امروز هم بازیهای دانشآموزی زایشگاه اصلی فوتبال کشور محسوب میشود چه رسد به سه دهه قبل که این بازیها تنها محل تولد بود و بس.
محمدی که به کرمان برگشت، ناصر خان حجازی سرمربی تیم شهرداری کرمان شده بود... وقتی اسطوره دوران کودکی شما را تائید می کند یعنی بمب انگیزه در وجود شما به قدرت اتمی منفجر شده است... محمدی چه از نظر سنی و چه از نظر جثه کوچکتر از آن بود که فیکس دروازه تیم حجازی در کرمان باشد، اما تمرین زیر نظر ناصرخان برای محمدی که تمامی پتانسیلهای تبدیل شدن به دروازهبان نامبروان را داشت، راهها را آسفالت میکرد. محمدی در تیم تاکسیرانی کرمان نخستینبار در 17 سالگی شماره یکی تیم بزرگسالان را تجربه میکند و پس از آن به شهرداری میرود تا شماره یک تیم یک کرمان در فوتبال ایران باشد.
تیم فوتبال مس که متولد میشود، محمدی هم تولد دوبارهای را تجربه میکند...مس با بهمن صالحنیا نمیتواند به لیگ دسته یک که حکم لیگ برتر این سالها را دارد، صعود کند، اما صالحنیا سال بعد محمدی را با خود به چوکا تالش میبرد تا محمدی جزو اولین کرمانیهایی باشد که در دهه هفتاد برابر پرسپولیس و استقلال به میدان میرود.
در آن سالها شیراز با دو تیم سپاسی و برق یکی از قطبهای فوتبالی ایران محسوب میشد... آنها محمدی را از همان بازیهای دانشآموزی در خاطر داشتند و برای همین بود که پسرک کشیده کرمانی چند سالی را در تیمهای شیرازی سپری کرد و وصف بیمثال لیگ برتر را در شیراز خوش باشی کرد. در همان سالها منصور پورحیدری و جلال طالبی هر زمان تیم ملی «ب» را تشکیل میدادند نام عباس محمدی از قلم نمیافتاد، اما حد آرزوهای محمدی بالاتر از آن بود که به تیم ملی «ب» قناعت کند. محمدی می دانست که به فوتبال کرمان دینی دارد که باید در اوج جوانی آن را ادا کند...مس همچنان در حسرت لیگ برتر میسوخت و یکی از پاشنههای آشیلش همان دروازهای بود که برابر حریفان سفت نمیشد. او در سال 83 به مس آمد و سال بعد به همراه مجموعهای که در دل ویترین بهترینهای تاریخ مس قرار میگرفت کار ناتمام را تمام کرد. در روزهایی که فیلم بچههای آسمان مجید مجیدی در سینمای ایران و جهان آسمانی شده بود، عباس محمدی با پیراهن فیروزهای رنگی که به رنگ لباس قهرمان این فیلم بود، قصد داشت خود و بچههای دیگر مس را آسمانی کند...سال 84 محمدی در دروازه مس فقط یک دروازهبان نبود...یک کاپیتان مقتدر بود که تیم را منظم کرده بود...یک ستاره کامل بود که سنگر مس را محکم کرده بود و دستان مطمئنش همان چیزی بود که مس سالها برای صعود به آن نیاز داشت. مس به لیگ برتر رفت و حالا محمدی در اوج دوران فوتبالی خود به دنبال شیرجه برروی اهداف بلندپروازانه دیگر خود بود. دروازه سپاهان همان دروازهای بود که محمدی برای ورود به آسیا در دهانه آن ایستاد... وقتی کار سپاهان برای رسیدن به نیمه نهایی جام باشگاههای آسیا در ژاپن و بازی برابر کاوازاکی گره خورد و کار به ضربات پنالتی کشید، محمدی متوجه شد دو راهی تاریخسازی یک بار دیگر پیش پای اوست...سپاهان با دستان محمدی به فینال آسیا رسید تا محمدی حالا در قاره کهن هم پرچمدار فوتبال کرمان باشد. محمدی هرکار که برای فیکس تیم ملی شدن بود کرد، اما دروازه تیم ملی برروی او بسته ماند... چند مصاحبه تند و تیز از او علیه کادر فنی وقت تیم ملی کافی بود که دیگر حتی در لیست هم قرار نگیرد.
تمام ستارههای آسمان فوتبال سالهای بد را هم آغاز می کنند و محمدی هم یکی از همین ستارهها؛ بازگشت او به مس در یکی از پرحاشیهترین سالهای این تیم او را نیز وارد حاشیه می کند. هرچند مس در آن سال در لیگ برتر میماند و بهترین خاطره ممکن از خود در آسیا را هم میسازد، اما تمرکز محمدی در دروازه مس کامل نیست. محمدی به سالهای آخر دوران بازیگری رسیده است و چند سال بازی در لیگ برتر برای تراکتورسازی و نفت آبادان آخرین تصویرهای او در ذهن فوتبال کرمان میباشد. محمدی نامی نیست که در فوتبال کرمان به راحتی از روی آن عبور شود... او جزاولینهای فوتبال کرمان در سطح اول ایران در بعد از انقلاب بود... کاپیتان تیم رویایی سال 84 مس در صعود به لیگ برتر بود...اولین و تنها کرمانی حاضر در فینال لیگ قهرمانان آسیا بود و بخش بزرگی از خاطرات فوتبال کرمان در دهه هشتاد محسوب میشود. محمدی را حالا باردیگر برروی نیمکت مس به عنوان مربی میبینیم و همین تازه شدن دید و بازدید سبب میشود که کلی خاطره پاک نشدنی را در ذهن مرور کنیم. خاطراتی که با دستان محمدی بازیکن ساخته شد و حالا باید توسط محمدی مربی کاملتر شود... خوش آمدی آقای دستهای مطمئن پسری با لباسی به رنگ آسمان در ذهن ما. شما را بابت همه خاطرات خوب ستایش میکنیم ومنتظر کامل شدن آنها در جای دیگری از زمین هستیم.